φαρσί Σενάρια Απάτες

اکنون یک هفته است که با دختری از پاکستان به صورت آنلاین چت می کنید. شما در یک انجمن با هم آشنا شدید و دوست شدید. خیلی سریع، چت شما به صورت خصوصی به مسنجر منتقل شد. علیرغم اینکه شما این دختر را در دنیای واقعی نمی شناسید، اما او را به عنوان یک فرد بسیار جالب و شخصی می شناسید که می توانید به او اعتماد کنید. افکار و نگرانی های خود را با او در میان بگذارید. ناگهان یک روز دختر با حالتی غمگین نوشت که مادرش 200 یورو به او داده تا نگه دارد اما او آن را گم کرده است. آوازتومی از شما می خواهد که این مبلغ را به حساب بانکی واریز کنید تا با مادرش به مشکل نخورد و قول می دهد هفته آینده به شما پس دهد. چه کار می کنی؟

بسیاری ازاوقات وقتی بازی مورد علاقه خود را دراینترنت انجام می دهی، به چت کردن با هم تیمی ها یا حریفان نیز عادت می کنی.اصلا کار بدی انجام نمی دهی…”دوستان” جدیدی پیدا میکنی،آنها نیزیک شگردی به تو یاد می دهند تا راحت تربتوانی از پیست عبور کنی…بالاخره از گفتگو با آنها لذت می بری، اوقات تو به خوشی سپری می شود و فکر نمی کنی که خطری وجود داشته باشد…ناگهان یک روزدرحین بازی، یک پیام درchat ازیکی ازهم تیمی خود دریافت می کنی که به تومی گوید:«عصر بخیر، متوجه شدم که علاقمند به رفتن به خارج از کشورهستی. ساعت ۲۱:۰۰ بیا درخیابان وسپوروپلاک ۳ مرا ملاقات کن تا روند کار را برایت توضیح بدهم « توچه کار می کنی؟

به دنبال راهی برای کمک به والدین خود هستی که مدت هاست درتلاش برای گرفتن پاسپورت هستند تا همگی با هم به آلمان بروید. ازآنها شنیده ای که می گویند این پروسه زمان براست و باید صبور باشید، اما کاسه صبرتولبریزشده است. درمورد آن با دوستی صحبت می کنی که والدینش اخیراً همین مراحل را انجام داده اند و او به تو پیشنهاد می کند که به یک Forum بروی و ازآنجا درخواست مشورت بکنی. ایده او فوق‌العاده به نظرت می آيد و زمان را تلف نمی‌کنی. وارد Forum می شوی و می نویسی: آیا روش سریعتری برای گرفتن پاسپورت وجود دارد؟ طولی نمی کشد که به تو پاسخ می دهند:«عصربخیر، نام من کریستینا جورجیو است و دروزارت مهاجرت و پناهندگی کارمی کنم. اگرمی خواهید به درخواست شما برای پاسپورت سریعا رسیدگی شود، ابتدا باید هزینه ۸۰ یوروی را پرداخت کنید. دراینجا می توانید پول خودرا واریز کنید: GR00 8888 2323 4956 4567 7397 353 « چکار می کنی؟

انزو دختری 16 ساله است که به همراه برادر 20 ساله اش از ایران آمده است. شما از اولین لحظه ای که او را در مدرسه دیدید عاشق او شدید و از آن زمان با هم هستید. موضوع مورد علاقه شما برای گفتگو مد است زیرا دوست دارید مدرن و شیک لباس بپوشید. بهترین سرگرمی شما این است که در اینستاگرام نظر بدهید که افراد مشهور چه لباسی می پوشند و تصور کنید که اگر این لباس ها را بپوشید چقدر زیبا به نظر می رسیدند! ناگهان تبلیغی در صفحه شما ظاهر می شود که می گوید کفش های کتانی مورد علاقه شما با تخفیف بسیار زیادی به فروش می رسد. از 120 یورو، اکنون می توانید آنها را فقط با 15 یورو خریداری کنید! انزو با هیجان شما را وادار می کند که فوراً آن را بخرید. چه خواهید کرد

در دو ماه گذشته، عفت که از سوریه آمده است، با جان، یک پزشک نظامی آمریکایی که در کشورش سوریه خدمت می کند، صحبت می کند. جان برای او پیغام فرستاد و از آنها خواست که بیشتر با هم آشنا شوند و عفت این درخواست را پذیرفت و پس از آن با هم صحبت کردند. جان برای او داستان هایی در مورد کشور خود سوریه تعریف می کند و او را از وضعیت آنجا آگاه می کند، چیزی که افتاس واقعاً به آن نیاز دارد زیرا او برای زادگاهش احساس دلتنگی می کند. به تدریج، یک پیوند عاطفی قوی بین آنها ایجاد می شود، سپس جان رازی را برای او فاش می کند که عاشق اوست و به زودی به ملاقات حضوری و ملاقات با والدینش خواهد آمد. آفت از این اتفاق هیجان زده است و همیشه در مورد آن صحبت می کند و آرزو می کند که روزی او را از نزدیک ببیند. روزی روزی به او پیغام می‌دهد و می‌گوید: “وضعیت واقعاً بد است! من باید فوراً اینجا را ترک کنم و در نهایت بروم تا توبیاس را ببینم. اما همه این اتفاقات غیر منتظره رخ داد و من برای آن آماده نبودم. از شما تقاضا دارم 1000 یورو بفرستید. برای اینکه بتوانم رویای خود را بخرم، در آمریکا پول زیادی دارم و به محض اینکه به یونان برسم، آن را به شما پس می دهم. آفت باید چه کند؟